تور بمبئی: زندگی گاندی از وفاداری به امپراتوری بریتانیا تا رهبری استقلال هند به روایت رومن رولان
به گزارش مجله جغتای، خبرنگاران- مرتضی میرحسینی: درباره زندگی و اندیشه های مهاتما گاندی که امروز (دوم اکتبر) سالروز تولد اوست، کتاب به زبان فارسی کم نداریم و بیشترشان هم کتاب های ارزشمندی هستند؛ اما روایت کوتاه رومن رولان با اسم مهاتما گاندی (با ترجمه محمد قاضی) که زندگی گاندی تا اواخر زمستان 1924 را روایت می نماید حتماً یکی از برترین هاست.
برای دیدن تاج محل و مجسمه های بودا، تور بمبئی ما را تجربه کنید. از دهلی، آگرا و جیپور دیدن کنید و در شهر زیبای بمبئی قدم بزنید، در محیط زیبای فیلم های هندی از لحظات لذت ببرید.
برش هایی از این روایت را باهم مرور کنیم:
نامش مهانداس کارامچاند بود اما مردمش او را به مهاتما می شناختند، به معنی روح بزرگ (مها یعنی بزرگ، آتما یعنی روح). چشمانی آرام و کدر داشت، قدش کوتاه و بدنش نحیف و صورتش لاغر بود؛ غذایش برنج است و میوه، و به جز آب نمی آشامد. روی زمین می خوابد، کم می خوابد و دایم کار می نماید و گویی جسمش به حساب نمی آید. در برخورد اول هیچ چیز در او جلب توجه نمی نماید مگر حالت صبری بزرگ و عشقی بزرگ.
صمیمی و فروتن بود، و هم بسیار باادب و مهربان؛ هیچ سیاستی در کارش نیست و از اینکه دیگران را با نطق و خطابه تحت تأثیر قرار دهد گریزان است، یا بهتر بگویم اصلا به فکر نیست. سال 1869 در خانواده ای سرشناس در پوربندر، واقع در شمال غربی هند (نزدیک دریای عمان) به دنیا آمد و در تحصیلات ابتدایی را در همان زادگاهش طی کرد. گویا در همان سال های نوجوانی دوره ای با بحران مذهبی درگیر شد و به همه باورهای اجدادی و سنت های جامعه اش شک کرد. چند سالی را در کفر و انکار ماند و بعد دوباره، این بار به تدریج ایمان خود را بازسازی کرد. به انگلیس رفت و در مدرسه حقوق لندن تحصیل کرد.
در سال 1891 به هندوستان بازگشت. چه بازگشت غم انگیزی! مادرش تازه مُرده بود و خبر این مرگ را از او پنهان داشته بودند. در دادگاه جنایی بمبئی به وکالت پرداخت. چند سال بعد ناگزیر شد از شغل خود کناره گیرد، چه آن را برخلاف اخلاق تشخیص داد. چرا؟ چون احساس می کرد مجبور است گاهی به نفع موکلانش، حقیقت را تحریف یا پنهان کند. البته حتی در آن ایام هم که به شغل وکالت اشتغال داشت این حق را برای خود محفوظ داشته بود که از قبول دعوایی که بطلان آن را آشکار می دید امتناع ورزد. به آفریقای جنوبی سفر کرد و بیشتر از دو دهه (از 1893 تا 1914) آنجا مقیم شد.
نخستین تجربیات جدی اش در مبارزه با ظلم و زشتی را نه در هند، که در همین افریقای جنوبی کسب کرد و راه و رسم رهبری و سازماندهی معترضان را فراگرفت. همین جا هم بود که به امکان رسیدن به پیروزی با توسل به مبارزه بدون خشونت پی برد. هم در همین افریقای جنوبی بود که آن چهره دیگر اروپایی ها را به چشم دید و دوران خام اندیشی هایش درباره نجابت انسان متمدن غربی به خاتمه رسید.
این هندی والاگهر که در انگلستان با او به نحو شایسته ای رفتار شده بود و تا آن روز اروپاییان را دوست خود تلقی می کرد در معرض خشن ترین و ننگین ترین رسوایی ها واقع شد. از درِ مهمانخانه ها و قطارها بیرونش راندند، فحشش دادند، سیلی اش زدند و زیر لگدش انداختند. چند ماه پیش از شروع جنگ اول جهانی به هند برگشت. هنوز به مبارزه با انگلیسی ها فکر نمی کرد و به قول راوی به قدری از فکر طغیان علیه امپراتوری بریتانیا به دور بود که وقتی در سال 1914 آتش جنگ روشن شد به انگلستان رفت تا در آنجا یک هنگ مجهز به آمبولانس برای نجات مجروحان جنگ تشکیل دهد. وی - چنان که خود در سال 1921 می نویسد - شرافتمندانه معتقد بود که فردی از افراد امپراتوری است.
تازه بعد از خاتمه جنگ، پس از قدرنشناسی انگلیسی ها از خدمات هندی ها بود که چشمان گاندی، خاتمه حقیقت را به وضوح دیدند. بیداری از این خواب اثر وحشت انگیز داشت. در خاتمه آن سال خطر گذشته و از خدمات هند هیچ یادی در خاطرها نمانده بود. پس از امضای قرارداد خلع سلاح، حکومت انگلیس زحمت تظاهر هم به خود نداد. نه فقط آزادی های موعود را به هندوستان نبخشید بلکه آزادی هایی را هم که وجود داشت، ملغی کرد. واکنش هندی ها به این ظلم و توهین یک تکان خشم آلود بود. طغیان شروع شد و گاندی تشکیلات آن را ترتیب داد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران